داستان معروفی برگرفته از فرهنگ ناشنوایان فرانسوی
پسر ناشنوای نوجوانی است که در جنگ جهانی دوم توسط سربازان به جرم جاسوسی دستگیری میشود و نظامیان می خواهند او را اعدام کنند. افراد زیادی سعی میکنند او را از مرگ نجات دهند، اما موفق نمیشوند در این میان افسری که یکی از بستگانش ناشنوا است و زبان اشاره می داند، با پسر ناشنوا صحبت می کند و به بی گناهی او پی برد. داستان می خواهد بگوید او توسط حرکاتش و یا توسط محبت های پدر و مادرش نجات نمی یابد، بلکه آنچه او را نجات می دهد، دانش خاص مشترک بین ناشنوایان و یا به تعبیر بهتر فرهنگ ناشنوایان و نماد آن زبان اشاره است.
داستان می خواهد بگوید: " زبان اشاره زندگی او را نجات داد" کاری که حرکات یا گفتار علی رغم تلاش فراوان نتوانستند انجام دهند، تنها اطلاعات خاصی که از دیگر ناشنوایان آموخته شده بود توانست یک زندگی را نجات دهد. (هامفریز 1990)
منبع : محفوظ