برنامه شبکه 5 همراه بازیرنویسی فارسی 

چهارشنبه ها تکرار فیلم سینمایی ساعت 10 یا 10.20 یا 11 شب

 پنج شنبه ها تکرار سریال خارجی کبری 11 ساعت 7 شب

 شنبه ها تکرار اسم سریال ایرانی(لطفا" دور نزنیم) ساعت 7 شب

دسته ها : اخبار
شنبه دوم 3 1388

آموزش مصرف بهینه آب با زبان گویای هنر به کودکان ناشنوای باغچه بان

 دانش آموزان ناشنوای مجتمع باغچه بان به همت گروه مروجان فرهنگ مصرف بهینه آبفای منطقه 3 با شیوه های صحیح استفاده از آب آشنا شدند.
به گزارش روابط عمومی آبفای منطقه 3 ، طی مراسمی که روز چهارشنبه23 اردیبهشت ماه در مجمع ناشنوایان باغچه بان واقع در محله سید جمال الدین اسد آبادی بر پاشد ، مروجان آبفای منطقه 3 با اجرای نمایش شاد و عروسکی قطرۀ آب و اهدای هدایا و بهره گیری از زبان گویای هنر نمایشی ، اهمیت حفظ و پاسداری از منابع محدود آب و شیوه های صحیح مصرف را به دانش آموزان ناشنوا آموزش دادند.
بر اساس این گزارش از ابتدای سال جاری تا کنون گروه مروجان فرهنگ مصرف بهینه آبفای منطقه 3 با مراجعه به مدارس تحت پوشش مناطق2 ، 5 و 6،اقدام به بر پایی نزدیک به 25 جلسه پرسش و پاسخ ، اجرای 20 نمایش ، ارائه بروشورها و بسته های آموزشی و انجام طرح جذب و آموزش مستمر بیش از یک هزار و چهار صد نفر از حامیان آب کرده و به اطلاع رسانی نسل کودک و نوجوان به منظور فراگیری روشهای مؤثر استفاده از آب،در سال اصلاح الگوی مصرف مبادرت ورزیدند.
گفتنی است،مروجان مصرف بهینه آب، گروهی فرهنگی و تحت نظارت روابط عمومی شرکت آب و فاضلاب شهر تهران هستند و نزدیک به هشت سال است که به صورت هدفمند و کارشناسانه با همکاری روابط عمومی آب و فاضلاب مناطق ششگانه شهر تهران اقدام به فعالیتهای متنوعی با مشارکت و همکاری سازمان های متولی فرهنگی و آموزشی با موضوع مصرف بهینه آب می کنند .

 دفتر خدمات مدیریت و فناوری اطلاعات

دسته ها : اجتماعی
شنبه دوم 3 1388

با تاسف مطلع شدیم که دوست خوب ایمان طباطبایی براثر ابتلا به بیماری سرطان  در بیمارستان مشهد درگذشت.

 این مصیبت را بر خانواده محترم تسلیت می گوییم و از خداوند متعال علوّ درجات آن مرحوم و صبر و اجر برای خانواده محترم  مسألت مینماییم.

دسته ها : اخبار
شنبه دوم 3 1388

خاطره ای تلخ از دوران شیرین هنرستان

 نمی دانم چرا بعضی از رفتارهای آدمها باغث می شود که ندانی بخندی یا گریه کنی؟

 چند روز پیش مشغول مرتب کردن و جمع آوری کتابهای دانشگاه بودم که خطوطی نوشته شده در یکی از دفترها توجهم را جلب کرد.خاطره ای در دفتر نوشته بودم که مربوط به 11 سال پیش بود که تاثیر آن تا مدتها فکرمرا بخود مشغول کرده بود حتی در دوران دانشگاه نیز این خاطره تلخ از دوران شیرین هنرستان به ذهنم خطور می کرد که در یکی از کلاسها بی اختیار قلم به دست گرفتم و در همین دفتر نوشتم.

سال 71 من هنرجوی سال سوم هنرستان ناشنوایان مشهد در رشته ساختمان بودم. یک روز به اتفاق 3 تا از دوستانم در پیاده روی سه راه هنرستان مشغول صحبت با زبان اشاره بودیم (قابل ذکر است که من و 2 تا از دوستانم نیمه شنوا و نفر چهارم ناشنوا مطلق بود)دوستم (ناشنوا مطلق) مشغول صحبت بود که ما با کمال تعجب دیدم جوانی از پشت سر به وی نزدیک شد و با صدای بلند فریاد کشید ولی دوستم اصلا متوجه نشد ، ما که نظاره گر ماجرا بودیم خیلی ناراحت شدیم و به ولی اعتراض کردیم که چرا چنین کاری انجام داد؟

اما او با کمال خونسردی و گستاخی پاسخ داد که : " می خواستم ببینم واقعا نمی شنود؟!"

با ناراحتی تمام گفتم : مگر نمی بینید که با اشاره صحبت می کنیم ضمن اینکه سمعک هم داریم؟!

آن شخص در جواب پاسخ من فقط سری به علامت تایید تکان داد و در حالیکه لبخند تمسخر برلب داشت از ما دور شد. در آن موقع بود که نمی دانستم بخندم یا گریه کنم!

بخندم بخاطر رفتارحماقت آمیز آن جوان یا گریه کنم بخاطر اینکه چرا ناشنوایان بایستی مورد بی حرمتی و بی توجهی و گاهی تمسخر برخی از افراد اجتماع قرار گیرند.با اینکه از این جریان 11 سال می گذرد اما خاطره تلخ آن روز قلب من و دوستانم را همچنان می فشارد و ...

منبع: مجله شکست سکوت ، سیدرضا علوی

دسته ها : داستانک
شنبه دوم 3 1388
X