نگاه خاموش
حرف مرا تو خوب میفهمی خودت اما همیشه خاموشی
تا که حرف تو را بفهمم من با تمام وجود میکوشی
گاه حرف دل بزرگت را مبهم و پاره پاره میگویی
گاه با دست و چهره و چشمت با زبان اشاره میگویی
تو گمان میکنی که تنهایی من زبان تو را نمیدانم
از کتاب نگاه و رفتارت حرفهای تو را نمیخوانم
تو گمان میکنی که حرفت را هیچکس جز خدا نمیداند
حرفهای تو در این دنیا دوست یا آشنا نمیداند
نه چنین نیست چونکه من حتی آخ و آه تو خوب میفهمم
به خدا من تمام حرف تو را از نگاه تو خوب میفهمم
توی هر لحظه نگاه تو حرفهای ناگفته بسیار است
بر زبان نگاه خاموشت رازهای نگفته بسیار است