به بهانه 8 مهر روز جهانی ناشنوایان سری به کانون ناشنوایان زدیم. سکوت همه جا را احاطه کرده بود.گاهی صدای خنده و اغلب صدای لبهایی که محکم بر هم میخورد و رقص دستها توجه هر تازهواردی را جلب میکرد. هر یک از آنها به محض دیدن ما دستشان را در کنار صورت برده و با لبخندی سلام میکردند. گیج و سرگردان شده بودم. دلم میخواست با آنها صحبت کنم. از بچههای کوچک تا پیرمرد و جوان گرد هم جمع شده بودند. چشمانمان در هم گره میخورد. سراغ آقای تهرانیزاده را گرفتم، شاید آن دختر کوچک 9 ساله بود که متوجه حرفم شد و دستم را گرفت و نزد ایشان برد. آقای تهرانیزاده هم نیمه شنوا بود اما به آسانی صحبتهای هم را متوجه میشدیم. در اتاق ایشان یک خانم شنوا که معلم بودند، به همراه همسر ناشنوایشان و یک آقای جوان نیز حضور داشتند. اجازه خواستم آنها هم بمانند و این دختر کوچک هم به جمع ما اضافه شود.
سلامت : آقای حبیب تهرانیزاده، کانون ناشنوایان چه خدماتی برای افراد ناشنوا دارد؟
از همان بدو تاسیس یعنی سال 1339 که در یک اتاق کوچک و با حضور هفت، هشت نفر ناشنوا در حسنآباد تهران به وجود آمده تا حالا که قرار است از مرکز فعلی (ابتدای ستارخان) به ساختمان شهرک غرب برویم (این ساختمان به وسیله کمکهای خیریه ساخته شده) یک خدمت و هدف مدنظر بوده و آن هم برقراری ارتباط با این عزیزان است. ناشنوا با اینکه معلول است اما معلولیتی جز نشنیدن ندارد. او سالم است مانند شما ولی تنها نکتهای که متمایزش میکند، این است که نه کسی حرفش را میفهمد و نه او میتواند صدای کسی را بشنود. یعنی برای هر کاری مانند رفتن به ادارهها و غیره رابط میخواهد. ما معرفینامه میدهیم برای نظام وظیفه یا اداره کار، برای رابطی که با او به شهرداری یا دادگاهها برود و پل کلامی را برقرار سازد، اقدام میکنیم. البته از سال 58 که سازمان بهزیستی روی کار آمد نه تنها کانون ما بلکه کانون نابینایان و دیگر معلولان برای امور خود باید به آنجا مراجعه کنند.
سلامت : این عزیزان ناشنوا که به اینجا آمدهاند و با هم صحبت میکنند، کار خاصی دارند؟
خیر. با هم درددل میکنند، شطرنج بازی میکنند، چای میخورند و غمهایشان را با هم تقسیم میکنند. دلسوزتر از ناشنوا کسی برای خودمان نیست. به جای اینکه بروند در پارک و مکانهای عمومی که با آنها بیگانه است، به خانه دومشان یعنی کانون میآیند. تمام هیات مدیره کانون ناشنوا هستند و برای همین اساسنامه و قوانینی که در نظر میگیرند، مناسب است. البته دبیرکل که کارهای علمی انجام میدهند، آقای دکتر گیتی شنوا هستند. باتوجه به جمعیت 6/1 جامعه که ناشنوا هستند، امکاناتی که برای ناشنوایان از جانب دولت در نظر گرفته شده، اجرا نمیشود.
سلامت : چه امکاناتی دارید؟
مراکز آموزشی و تفریحی که دولتی هستند، برای ناشنوایان رایگان و مراکز خصوصی نیم بها است. از درصدی تخفیف برای هواپیما و قطار بهرهمندیم. مانند دیگر معلولان باید طبق قانون کار در مراکز کاری از درصدی که مختص معلولان (7 درصد) است استفاده شود ولی متاسفانه از پذیرفتن ناشنوایان با اینکه معلولیت جسمی حرکتی که جدی باشد ندارند، در برخی مراکز برای کار امتناع میکنند. هنوز سهمیه دانشگاه یا جذب کار وجود ندارد.
سلامت : مهمترین مشکل شما چیست؟
عدم برقراری ارتباط، این عزیزان را گوشهگیر میکند. سازمان بهزیستی تلاش خود را میکند اما چون گرفتاریها و مسوولیتهای زیادی دارد، توانایی رسیدگی به همه امور را ندارد و همین جا از تلاشهای زیاد آنها سپاسگزاریم. به هر حال نداشتن شغل یعنی نداشتن پول، مشکل در ازدواج و زندگی. من فکر نمیکنم جوان ناشنوا فرقی با جوانان دیگر داشته باشد. این مشکل به دنبال کار بودن و نداشتن مسکن و پیامدهای آن اپیدمی است. مشکل برقراری ارتباط و درک نکردن ناشنوا مزید بر علت برای جوان ناشنواست.
سلامت : کنکور و آموزش در این گروه چگونه است؟
ناشنوای جوانی که خود را معرفی نکردند اما مهندس آرشیتکت از دانشگاهی دولتی داشتند گفتند: «خوشبختانه مدارس استثنایی در تهران هست اما برای کنکور هیچ امتیاز مثبتی قایل نیستند. به نابیناها رابط میدهند، به ما و معلولان جسمی حرکتی، وقت اضافی. در دانشگاه هم رابطی نداریم. من سعی میکردم کتاب و جزوه بخوانم. به هر سختی که بود بعد از فارغالتحصیلی در شهرداری یکسری نقشهکشی را به عهده گرفتم. حال که سه ماه است ازدواج کردم، برای تامین مخارج میخواهم مجوز یک مغازه نان ماشینی بگیرم تا عصرها در آنجا باشم بلکه چرخ زندگیام بچرخد. حتی یک رابط ندارم و برای گرفتن مجوز آرد و غیره دردسر دارم.»
سلامت : چرا از نوشتن استفاده نمیکنید؟
شما که شنوا هستید، به ادارهها که میروید، امروز برو فردا بیا میگویند. آیا حاضرند برای من بنویسند و نوشتههای مرا بخوانند و با هم ارتباط برقرار کنیم.
سلامت : استفاده از سمعک چطور؟ آیا دولت آن را به آسانی در اختیارتان میگذارد؟
همسر آن خانم معلم که شغل آزاد داشتند گفتند: «من که وضع مالیام بهتر است نمیتوانم سمعک خوب بخرم. مجبورم از همین سمعکهای درجه 3 که کارایی کمی دارند، استفاده کنم چه رسد به این جوانها. سمعک هزینه دارد اما 15 تا 20 درصد تخفیف میدهند. اگر هم وسایل یدکی برای تعمیرش بخواهیم، بهزیستی میگوید نداریم. مراکز دولتی هم همینطور. عمر مفید این سمعکها شش ماه تا یک سال است و زود باید تعمیر شود.» مهندس جوان گفت: «هزینههای توانبخشی را چرا نمیگویید. برای گفتاردرمانی یا آزمایشهای گوش، ساعتی 6 تا 10 هزار تومان باید بپردازیم. وقتی به سختی کار پیدا میکنیم، چطور از عهده این هزینهها برآییم. معلولان جسمی لااقل زبان دارند تا حرف بزنند اما ناشنوایی مانند من زبان ندارد تا دردش را بگوید.»
سلامت : آیا مدارس استثنایی از عهده امکانات آموزشی برمیآیند؟ لطفا شما پاسخگو باشید که معلم هستید؟
من معلم بچههای شنوا هستم و در مدرسه عادی درس میدهم. مدرسههای باغچهبان و استثنایی مفید هستند. با تبلیغات ناصحیح و بدون بررسی کارشناسانه متاسفانه به تازگی برخی والدین را تشویق میکنند، بچههایشان را به مدارس عادی بفرستند تا بدون استفاده از دستها، حرف بزنند و با لبخوانی متوجه شوند. میگویند در بیشتر کشورهای پیشرفته برای ناشنوایان این گونه عمل میشود. در حالی که حتی یک رابط در کلاس عادی نیست و برخی معلمان از روی ترحم تنها به دانشآموز ناشنوای کلاس نمره میدهند. والدین هم فکر میکنند بیکلاسی است که فرزندشان به مدرسه استثنایی برود.
سلامت : یعنی یک رابط وجود ندارد که برای جمعی از ناشنوایان مطالب درسی را در آن واحد ترجمه کند مانند اخبار تلویزیون؟
به طور مثال، یک خانم یا آقای رابط باید در طول روز پنج مدرسه را پوشش دهد. قطعا به این چند مدرسه نخواهد رسید. تازه اگر هم تقسیم وقت کند، یک ساعت از کلاس درس را پوشش میدهد نه همه درسها را. بهترین کار، بردن بچهها به مدارس استثنایی است. آقای تهرانیزاده گفت: «البته شایان ذکر است که تعداد این مدارس در تهران کم است (27 مدرسه) و شما مجبورید در محل خود، از همان مدرسه عادی برای فرزندتان استفاده کنید. اگر قرار است مطابق اطلاعات روز دنیا به آموزش و پرورش ناشنوایان برسند یا باید بررسی کنند که بچهها نیمه شنوا باشند و به مدرسه عادی بروند و یا ببینند او در چه سنی ناشنوا شده است. خلاصه اینکه باید کارشناسی شود و بدون امکانات نمیشود.»
سلامت : کانون ناشنوایان در شهرستانها هم هست؟
بله. 80 شعبه در شهرستانها هست.
منبع : الهه رضائیان سلامتیران
راننده ناشنوا است
در تاکسی نوشته شده بود ، راننده ناشنوا است ، هنگامی که خواستید پیاده شوید ، قبلش با دست اشاره کنید .
داستان کوتاه
من یک کودک استثنایی ام از دست هایم به جای گوش استفاده می کنم و از پاهایم به جای دست از چشمانم به جای صدا استفاده می کنم و از صدایم به جای چشمانم چون من یک کودک استثنایی ام.
خداوند انسان ها را آفرید و نیز کودکانی را که نمی توانند بشنوند ، حرف بزنند، نمی توانند ببیند ، راه بروند و با دستهایشان کاری انجام دهند. خدایا، تو به انسان تمام چیزی را کهنیاز دارد داده ای مثل روح جسم ، چشم دست ، پا ، حس بویایی ، شنوایی، لامسه ... و هم چیزی که انسان را کامل کند ولی بعضی از این افراد ناقص هستند درست نمی شنوند ولی می توانند حرف بزنند تو به جای شنوایی به او چیزی دیگری دادی که در انسان هایی دیگر شاید کمتر پیدا شده.
تو به بچه های نابینا یک دنیای سیاه دادی ولی آنها معتقدند این دنیا سیاه نیست آنها نمی بینند ولی می توانند لمس کند می توانند بشنوند اگر از بچه های نابینا حس شنوایی را بگیری دنیای این بچه های استثنایی چه می شود؟
وقتی دو ناشنوا باهم تشکیل یک زندگی را می دهند ثمره آن را در وجود یک بچه سالم و شنوا می بینند دیگر عضه های پدر و مادر تمام می شود دیگر اون سکوتی که همیشه در یک خونه بود می شکند با صدای گریه کردن، خندیدن یک کودک شنوا، وقتی کودک به مراتب بزرگ می شود و پدر ومادر به جای صدای خودشان از وی استفاده می کند به جای او حرف می زنند دیگر پدر و مادر اون ناراحتی که قبلاً داشتند ندارند. خوشحالند که صدا دارند درست است که نمی شنوند ولی صدا دارند.
یک دسته ی دیگر از بچه های استثنایی بچه هایی عقب مانده ذهنی هستند درست مانند یک انسان کامل نمیباشند ولی کارهایی انجام میدهند که از بعضی افراد شاید برنیاید.
پس خداوند به هرکسی یک نوع استعداد خارق العاده داده است خدایا ممنونم و خوشحالم چون دیدم و یاد گرفتم که کودکان استثنایی هیچ فرقی با کودکان سالم ندارند شاید برتر از کودکان سالم هم باشند کودکان سالم از دستهایش برای کار و از چشمایش برای دیدن طبیعت و کنیه دوزی و کارهای اشتباه و از گوش هایشان برای شنیده حرفها ، سخنرانیهای بیهوده ودروغ استفاده می کنند
ولی شعار کودک استثنایی این نیست او یک کودک معمولی نیست او یک فرد استثنایی است به خاطر اینکه برتر و بهتر از کودکان سالم هست.
منبع : شکست سکوت
اغلب ناشنوایان و کمشنوایان با زبان اشاره با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. شناخت ما از زبان اشاره شاید محدود شود به خاطراتی از اخبار ناشنوایان تلویزیون و حرکاتی از مجری که شاید برای بسیاری از ما بیمعنا به نظر برسد اما کوچکترین اشارهشان، مفهومی را میرساند.
به طور روزمره ما بیش از اینها با زبان اشاره سر و کار داریم و گاهی آنقدر با آن عجین شدهایم که چندان به نظرمان نمیرسد. بارها حرکت دست پلیس راهنمایی و رانندگی را به چشم دیدهایم که به نشانه «ایست» اتومبیلها را متوقف میکند یا شاید آشناترین تصاویری که از عکسهای زمان جنگ به خاطر میآوریم، انگشتانی V شکل است که Victory یا «پیروزی» را به رخ میکشند. بگذریم از زبانهای اشارهای که مختص ارتباط میان «خلبان»ها و کارگزاران بورسهای مشهور و پرکار جهان است.
به بهانه روز ناشنوایان به سراغ آشناترین چهرههایی رفتیم که سالها اخبار ناشنوایان تلویزیون ایران را اجرا کردهاند و با آقایان «پیروزی» و «تهرانیزاده» که خود ناشنوا هستند، به گفتوگو نشستیم.
- زبانهای اشاره در شهرهای مختلف ایران چه فرقی میکند؟
تهرانی زاده - در شهرهای ایران که گویشهای مختلفی وجود دارد، ناشنوایان به زبانهای اشاره بومی با هم ارتباط برقرار میکنند. گروه ما شروع به تحقیقات کرد تا بتوانیم در سطح گسترده به یک زبان واحد با هم صحبت کنند. برای همین به شهرستانها می رفتیم و اشارات مختلف را یادداشت میکردیم. سعی داشتیم سادهترین و گویاترین اشارات را انتخاب کنیم تا به صورت کتاب، فیلم و محصولات دیگر در دسترس کارشناسان، مددکاران، ناشنوایان و والدینشان قرار دهیم.
- سالهاست که تلویزیون ایران، اخبار یا برخی از سریالها و فیلمها را با استفاده از یک «رابط» یا «نشانگر» برای ناشنوایان قابل درک میسازد. چرا استفاده از «زیرنویس» در این برنامهها رایج نیست و جایگزین رابط نمیشود؟
ت- سال ۶۴ تنها اخبار مخصوص ناشنوایان بود که تولید میشد. اما این کافی نبود. ناشنوایان باید از برنامههای علمی و سرگرمی تلویزیون هم استفاده میکردند بنابراین پخش اخبار به صورت هفتگی کافی نبود. ما بسیار پیگیری کردیم و در نهایت پیشنهادی را به نهاد ریاست جمهوری ارائه کردیم که تصویب شد. بر اساس این طرح برنامههای دیگر هم برای ناشنوایان قابل استفاده بودند. در طرح ما پیشنهاد شده بود که هم «رابط» و هم «زیرنویس» در برنامهها وجود داشته باشد. متأسفانه تلویزیون تنها استفاده از زبان اشاره را در دستور کار قرار داد و از زیرنویس خبری نشد. در مواردی چون فیلمهای سینمایی و مستند، ناشنوا قادر نیست که هم تصاویر فیلم را پیگیری کند و هم به «رابط» و اشارههایش توجه داشته باشد. این روش عملاً قابل استفاده نخواهد بود. رابط در مواردی چون اخبار یا میزگرد قابل استفاده است اما این روش در فیلمها مفید نخواهد بود.
- علت آنکه مسؤولان از زیرنویس استفاده نمیکنند چیست؟
ت- علتش را هزینه بالای زیرنویس کردن اعلام میکنند. اما فیلمهای بسیاری که در حال حاضر موجود هستند، زیرنویس دارند. پس امکاناتش موجود است.
ما با چنین روشهایی هم موافق نیستیم. ناشنوا جز «ارتباط» هیچ مشکل دیگری ندارد و ما تلاش خواهیم کرد تا این ارتباط را تسهیل و فاصلهها را کم کنیم.
منبع : نیما اکبرپور (زیگزاگ)
برای آموختن و دانستن
از دست و زبان و چشم مدد بگیریم
مگر نه آنکه خداوند همه آنها را به زیبایی هم آفریده است
نگاه کن ، نواختن حروف را با شکوه انگشتانم!
نگاه کن که ،
موسیقی دستانم به زیبایی موسیقی کلام است!
تعجیل برای چیست؟
باید که با ترنم آن آشنا شوی.
منبع : شعر از ط - م
گفتگو با خانم مرضیه آقاخانی معاون شورای فرهنگیان
لطفا خودتان را معرفی کنید و در حال حاضر مشغول به چه کار هستید؟
من مرضیه آقاخانی ، کوچکترین و سومین فرزند ناشنوای خانواده ام هستم. از دوران کودکی ناشنوا بوده ام، اما علت ناشنوایی را نمیدانم . در رشته کارشناسی طراحی لباس و پارچه تحصیل کرده ام و مدت 10 سال است که به تدریس در مدارس استثنایی مشغول هستم البته پیش از آن نیز در بهزیستی مشغول به کار بوده ام. 13 سال پیش زندگی با همسرم را که او نیز ناشنوا است، آغاز کردم و ثمره آن دو دختر به نامهای مهدیه (8ساله) و مبینا (5/2 ساله) است.
چگونه بفکر تاسیس شورای فرهنگیان برای ناشنوایان افتادید؟
با همکاری کانون ناشنوایان ایران در جهت برطرف ساختن مشکلات معلمان و دانش آموزان ناشنوا و نیز آشنایی بیشتر با دیگر آموزگاران ناشنوا در سراسر کشور تصمیم به تشکیل گروهی در این زمینه گرفتیم که آن را شورای فرهنگیان ناشنوا نامگذاری کردیم و من در سمت معاونت با این شورا همکاری می کنم.
هدفتان از تشکیل این شورای فرهنگیان چه بود؟
مواردی که اهداف تشکیل این شورا را در برمیگیرد عبارت است از :
الف ) ارتقای سطح علمی ، دانش و مهارت فنی آموزگاران ناشنوا
ب) بررسی و پژوهش در زمینه های آموزشی مناسب برای پیشرفت دانش آموزان ناشنوا
ج) آموزش ارتباط مناسب با خانواده و جامعه به ناشنوایان
د) بررسی و در حد امکان و توانایی برطرف ساختن مشکلات معلمان ناشنوا اعم از مادی و غیرمادی
نظرتان درباره برگزاری همایش سراسری فرهنگیان ناشنوایان کشور چیست؟
برگزاری همایش ها سبب می شود معلمان ناشنوا از سراسر کشور با یکدیگر آشنا شده ، از تجربیات خود در زمینه آموزش بهره ببرند و با یکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازند. تداوم در برگزاری همایش های سالانه و ارائه نظرات، پیشنهادات و انتقادات می تواند گام موثری در جهت همگرایی معلمان ناشنوا در نحوه آموزش و برطرف ساختن مشکلات و موانع برسرراه باشد.
آیا تا بحال بصورت قطعنامه ای در این گردهمایی ها، مشکلات معلمان و دانش آموزان ناشنوا برطرف شده است؟
قطعنامه هایی که در همایش های اول و دوم تهیه و به سازمان استثنایی کشور فرستاده شده به ارائه مشکلات و پیشنهادات پرداخته بود که متاسفانه از سوی سازمان پاسخی مناسب دریافت نکردیم . در سومین همایش قطعنامه ای تهیه شد مبنی بر پاسخ قاطعانه سازمان به قطعنامه های اول و دوم که آن هم اکنون بی پاسخ مانده است. چهارمین همایش را در این سال برگزار نکردیم.
در این راه باچه مشکلاتی مواجه هستید؟
والله چه بگویم، مشکلات در این راه بی شمار است.
از مسئولین سازمان آموزش و پرورش استثنایی چه انتظاراتی دارید؟
ناشنوایان امروزه در دنیا از امکانات تقریبا همسان با شنوایان برخوردارند که متاسفانه در ایران روز به روز شاهد افت امکانات حداقلی و مناسب برای ناشنوایان هستیم که مهمترین آن نحوه آموزش ، مواد درسی و ایجاد ارتباط با دیگر افراد جامعه است، حتی ناشنوایان در ارتباط با یکدیگر دچار مشکل هستند چرا که زبان اشاره را که اولین و مهمترین زبان ارتباطی بین ناشنوایان است به درستی در مدارس نیاموخته اند.
امکانات و خدمات آموزش استثنایی را چگونه ارزیابی می کنید؟
من امکانات و خدمات آموزش استثنایی را بسیار ضعیف ارزیابی و کاملا تفاوت آموزشی بین ناشنوایان و شنوایان را احساس می کنم و همانطور هم که اشاره کردم روزبه روز شاهد است این خدمات و امکانات آموزشی هستیم.
استخدام معلم ناشنوا در مدرسه؟
در سال 1360 مجلس شورای اسلامی ، در مصوبه ای اعلام کرد دولت موظف است هر سازمانی 3 درصد از نیروی استخدامی خود را به معلولان اختصاص دهد که متاسفانه در این زمینه اقدامی صورت نگرفته است و به تازگی از پذیرش ناشنوایان به عنوان نیروی استخدامی خودداری می شود.
از نظر آموزش به ناشنوایان روش تدریس لبخوانی یا زبان اشاره کدام بهتر است؟
در آموزش ناشنوایان هم روش لبخوانی و هم روش اشاره باید لحاظ گردد. زبان اشاره در آموزش بعنوان وسیله ای جهت یادگیری بهتر و لبخوانی جهت ارتباط آسان مورد استفاده قرار می گیرد به این روش آموزشی ارتباط کلی گفته می شود.
تبعیض بین معلمان ناشنوا و شنوا چیست و چگونه است؟
این موضوع بستگی به مدیریت مسئول آموزشی مدارس دارد، بنظر من چنانچه مدیر مدرسه از قاطعیت و جدیت در کار خود برخوردار باشد و در تدوین برنامه آموزشی نگاه بی طرفانه ای اعمال کند مطمنا هیچگونه تبعیضی به وجود نخواهد آمد . متاسفانه گاهی این تبعیض دیده شده و معلمان ناشنوا بجای تدریس به کارهای دیگری بعنوان مثال در سمت کمک مربی به کار مشغول هستند . در ضمن مدیران باید به توانایی معلمان ناشنوا ایمان داشته باشند.
معلم تلفیقی یعنی چه؟ دانش آموزان ناشنوا از معلم تلفیقی راضی هستند؟
بنظر من از آنجایی که آموزش دانش آموزان ناشنوا متفاوت از دانش آموزان عادی است ، روش تلفیقی علاوه بر اینکه مناسب آنها نیست بر مشکلاتشان از جمله برقراری ارتباط با دانش آموزان عادی ، محتوای کتاب های درسی و ... می افزاید و در ضمن اینکه در این زمینه تحقیقی انجام نداده ام و انشاا... به این مسئله فکر می کنم.
نظر شما در خصوص تحصیل دانش آموزان ناشنوا در مدارس عادی چیست؟ (بصورت مدرسه ای تلفیقی)
چنانچه امکانات آموزشی بین شنوایان و ناشنوایان به تساوی تقسیم شود بسیار می تواند مفید باشد البته این زمانی صورت می پذیرد که دانش آموزان و معلمان شنوا از آمادگی لازم برای پذیرش دانش آموزان ناشنوا برخوردار باشند. متاسفانه شرایط تحصیل و آموزش برای دانش آموزان ناشنوا حتی در مدارس ناشنوایان نیز مهیا نیست و از سوی دیگر جامعه ناشنوایان هنوز ارتباط مناسبی با جامعه پیدا نکرده است و در انزوا به سر می برد. با این توصیف یک دانش آموز ناشنوا که هنوز ارتباط با دیگر ناشنوایان را نیاموخته چگونه می تواند با شنوایان ارتباط برقرار کند ودانش آموزانی را می شناسم که به واسطه تحصیل در مدارس عادی و نادیده گرفته شدن از سوی دیگر دانش آموزان خود دچار افسردگی یا پرخاشگری شده اند.
خود شما معلم ناشنوا هستید چه می گوئید؟ (مربوط به روش تدریس)
حدودا 8 سال با روش ارتباط کلی (زبان اشاره و لبخوانی) به ناشنوایان درس میدادم در ضمن تدریس من به بچه ها کار عملی مثل طراحی لباس - الگو دوخت لباس بوده و در حال حاضر 2 سال در آموزشگاه رسالت کم توان ذهنی درسهای مهارت حرفه ای را تدریس می نمایم.
بزرگترین آرزوی شما چیست؟
آرزومندم ، روزی فرا رسد که مسئولان آموزش و پرورش کشور، چه در سطح کلان و چه در سطح خرد، بتوانند مشکلات و سختی های آموزشی معلولان به خصوص ناشنوایان را در پیشرفت علمی و افزایش دانش آنان حل کنند و این کار میسر نیست مگر با در نظر داشتن آرا و نظرات کارشناسان دلسوز و خواستار پیشرفت ناشنوایان و معلمان ناشنوا به علت آشنایی بیشتری که با مشکلات آنها دارند.
چه توصیه ای برای معلمان ناشنوایان دارید؟
برای همه معلمان ناشنوا ، آرزوی موفقیت در تمام مراحل زندگیشان و خدماتی که به ناشنوایان می کنند، دارم.
خانم آقاخانی از اینکه با حوصله و صبر به تمام سوالات من جواب دادید به شما خسته نباشید می گویم و متشکرم. شیدا شهیدی
407 دانشآموز استثنایی امسال به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی راه یافتند
407 دانشآموز استثنایی از گروههای مختلف امسال به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور راه یافتند.
به گزارش روابط عمومی سازمان آموزش و پرورش استثنایی، از میان پذیرفته شدگان، 112 نفر در دانشگاههای دولتی، پیام نور و جامع علمی کاربردی و 294 نفر در دانشگاه آزاد در مقاطع کاردانی و کارشناسی مشغول به تحصیل شدند.
براساس این گزارش، از میان پذیرفته شدگان 136 نفر ناشنوا و نیمه شنوا، 211 نفر نابینا و نیمه بینا و 60 نفر معلول جسمی و حرکتی هستند.
براین اساس در کنکور 87، سه نفر از دانشآموزان استثنایی رتبه زیر 10 و 7 نفر رتبه زیرصد و جمعا 11 نفر رتبه زیر هزار را کسب کردند.
مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورای حسینی 17 و 18 دی ماه از ساعت 8 تا 14 بعدازظهر در محل هیئت عزاداران حسینی ناشنوایان استان تهران برگزار می شود.
ادرس : نیاوران - میدان شهید باهنر - خیابان پور ابتهاج - خیابان شهید زینلی - پلاک11
این داستان را نه به خواست خود، بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم مینویسم. نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دیموآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم. مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافتهام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است. با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشتهام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکردهام. امّا، از آنچه که شاگردان "از لحاظ موسیقی به مبارزه فرا خوانده شده" میخوانمشان سهمی داشتهام. یکی از این قبیل شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح میدهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایینتری آموزش را شروع کنند. امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد. پس او را به شاگردی پذیرفتم. رابی درسهای پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هر قدر بیشتر تلاش میکرد، حسّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان میداد. امّا او با پشتکار گامهای موسیقی را مرور میکرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره میکرد. در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم. در انتهای هر درس هفتگی او همواره میگفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو میزنم." امّا امیدی نمیرفت. او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت. مادرش را از دور میدیدم و در همین حدّ میشناختم؛ میدیدم که با اتومبیل قدیمیاش او را دم خانهء من پیاده میکند و سپس میآید و او را میبرد. همیشه دستی تکان میداد و لبخندی میزد امّا هرگز داخل نمیآمد. یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید. خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد. البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمیآید. وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود. چند هفته گذشت. آگهی و اعلانی دربارهء تکنوازی آینده به منزل همهء شاگردان فرستادم. بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم میتوانم در این تکنوازی شرکت کنم؟". توضیح دادم که، " تکنوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی." او گفت، "مادرم مریض بود و نمیتوانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین میکنم. خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تکنوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت. نمیدانم چرا به او اجازه دادم در این تکنوازی شرکت کند. شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که میگفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد. تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود. برنامهء رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعهء نهایی را بنوازم. در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکنم چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامهء نهایی آن را جبران خواهم کرد. برنامههای تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد. شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجهء کارشان گویای تلاششان بود. رابی به صحنه امد. لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند. با خود گفتم، "چرا مادرش برای است؟" رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و شروع به نواختن کرد. وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را انتخاب کرده، سخت حیرت کردم. ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو مینواخت بشنوم. انگشتانش به چابکی روی پردههای پیانو میرقصید. از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت. آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت میطلبد در نهایت شکوه اجرا میشد! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد. بعد از شش و نیم دقیقه او اوجگیری نهایی را به انتهی رساند. تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کفزدنهای ممتدّ خود او را تشویق کردند. سخت متأثّر و با چشمی اشکریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرّت او را در آغوش گرفتم. گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی! چطور این کار را کردی؟" صدایش از میکروفون پخش شد که میگفت، "میدانید خانم آنور، یادتان میآید که گفتم مادرم مریض است؟ خوب، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد. او کر مادرزاد بود و اصلاً نمیتوانست بشنود. امشب اوّلین باری است که او میتوانست بشنود که من پیانو مینوازم. میخواستم برنامهای استثنایی باشد." چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیدهای نبود که پردهای آن را نپوشانده باشد. مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبتهای کودکان ببرند؛ دیدم که چشمهای آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگیام پربارتر شده است. این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده
خیر، هرگز نابغه نبودهام امّا آن شب شدم. و امّا رابی؛ او معلّم بود و من شاگرد؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانستن را به من یاد داد.
رابی در آوریل 1995 در بمب قتل رسیدگذاری بیرحمانهء ساختمان فدرال آلفرد مورای در شهر اوکلاهما به
فرستنده : مهدوی
داستان معروفی برگرفته از فرهنگ ناشنوایان فرانسوی
پسر ناشنوای نوجوانی است که در جنگ جهانی دوم توسط سربازان به جرم جاسوسی دستگیری میشود و نظامیان می خواهند او را اعدام کنند. افراد زیادی سعی میکنند او را از مرگ نجات دهند، اما موفق نمیشوند در این میان افسری که یکی از بستگانش ناشنوا است و زبان اشاره می داند، با پسر ناشنوا صحبت می کند و به بی گناهی او پی برد. داستان می خواهد بگوید او توسط حرکاتش و یا توسط محبت های پدر و مادرش نجات نمی یابد، بلکه آنچه او را نجات می دهد، دانش خاص مشترک بین ناشنوایان و یا به تعبیر بهتر فرهنگ ناشنوایان و نماد آن زبان اشاره است.
داستان می خواهد بگوید: " زبان اشاره زندگی او را نجات داد" کاری که حرکات یا گفتار علی رغم تلاش فراوان نتوانستند انجام دهند، تنها اطلاعات خاصی که از دیگر ناشنوایان آموخته شده بود توانست یک زندگی را نجات دهد. (هامفریز 1990)
منبع : محفوظ